معنی یکه خوردن
لغت نامه دهخدا
یکه خوردن. [ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ خوَرْ / خُرْ دَ] (مص مرکب) (اصطلاح عامیانه) از تعجب به حرکت آمدن. بر اثر تعجب لرزشی ناگهانی بر اندام افتادن. (فرهنگ لغات عامیانه). ناگهان ترسیدن. از خبری یا گفتاری یک باره متحیر شدن و سخت عجب کردن. از دیدن امری غیرمنتظره یا شنیدن چیزی نامترصد دفعتاً ترس و شگفتی در کسی پدید آمدن. (یادداشت مؤلف).
یکه
یکه. [ی َ / ی ِ ک َ / ک ِ / ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ /ک ِ] (ص، ق) منفرد. تنها. یگانه. (یادداشت مؤلف). فرید. (یادداشت مؤلف). فرد. یک. (از ناظم الاطباء).
- یکه شبانه روز، روز و شب. (ناظم الاطباء).
- یکه و تنها، وحیداً فریداً. تک و تنها. (از یادداشت مؤلف).
- || تنهای تنها. تنها و بی همراهی کسی:
در زیر خاک یکه و تنها چه گونه ای ؟!
؟
|| فرد.منتها. بی نظیر. (یادداشت مؤلف). بی نظیر. (ناظم الاطباء):
اتاقه زد به کله گوشه ام دمیدن مهر
که ای خراج ستان یکه شاعر آفاق.
؟ (از یادداشت مؤلف).
|| عراده ٔ یک اسب بارکشی. (ناظم الاطباء). || تنها سوار. (آنندراج). رجوع به یکه سوار شود. || آفتاب. (آنندراج). || نخستین و پیشین. || کسی. هرکس. || دفعتاً. معاً. با هم. (ناظم الاطباء).
یکه تازی
یکه تازی. [ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ] (حامص مرکب) عمل و شغل یکه تاز. رجوع به یکه تاز شود.
فارسی به انگلیسی
Blench, Boggle, Double Take, Jar, Recoil, Rock, Shake, Shy, Start, Startle, Wince
فارسی به ترکی
afallamk, irkilmek
فرهنگ معین
فرهنگ عوامانه
از تعجب جنبیدن است.
فرهنگ عمید
تک، تنها،
یگانه، بیهمتا، بینظیر،
* یکه خوردن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] تکان خوردن و حیرت کردن،
* یکهوتنها:
تنها،
بهتنهایی،
گویش مازندرانی
گاهی اوقات، تک تک
فارسی به عربی
هزه، وحده، وحید
معادل ابجد
895